۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

صد دانه بشکه دسته به دسته....!

e246817db4264801bbb4.jpg
صد دانه بشکه، دسته به دسته…..

با نظم و ترتیب…. یک جا نشسته
هر بشکه ای هست هفتاد و نه سنت!
چیز سیاهی در داخلش ونت !( went: past participle of goبه معنی رفت!)
این بشکه ها را صادر نمودند
اینجا و آنجا…شاداب و خرسند
صد دانه سفره!…خالی خالی….
توی اتاقی، پهنه رو قالی
شکر خدا هم، نان هست..هم نفت
نانش که خشکید… نفتش کجا رفت؟
صد دانه آدم!خوشه به خوشه
بی نظم و ترتیب ..رفتن یه گوشه
یکی یه قصرِه جزئی خریده…
.اون یکی کلیه می فروشه
هر خوشه ای هست…خوشحال و خندان!
یک دسته آدم در داخل آن
یک و دوی آن جای نفاق است،
در خوشه ی سه وحدت فروان!
این خوشه ها را…جمع کرده رو هم…
کردند ما را ، در خوشه کم کم
حال کردی جدی؟ حرفت رو گفتم؟!
شعرم چه خوبه! ارواح عمه م!
هم شاد و خرم…هم شادمانیم
ای کاش در یک… خوشه بمانیم
خواهند بین …ما سد گذارند،
انان که وحدت را خوش ندارند
هفتاد میلیون… ایرانی هستیم
خواهان صلح و آزادی هستیم
ما مردمان یک سرزمینیم…
(گرچه شعاری است) خلاصه اینیم!
شرمنده دیگر …شعرم چنین شد…
من «آن» نوشتم…بالجبر «این» شد!

لوگولیسم

              


                    70726077284d45d88ce2.jpg                             
بین خیلی از چیزها می تونه شباهتهایی وجود داشته باشه و می تونه وجود نداشته باشه!
مثلا مثال بارز اون رو می تونیم توی آرم ها و لوگو ها ببینم به قسمت بالا توجه کنید:
تفاوتهای تصویری توی لوگوهای بالا زیاده مثلا:
۱)وجود سلاح در حزب الله و بسیج مقاومت اسلامی و کتائب الشهید
۲)وجود آیه قرآن در حزب الله و بسیج مقاومت اسلامی و کتائب الشهید و مجاهدین خلق
۳)وجود گندم در بسیج مقاومت اسلامی و مجاهدین خلق و حزب الله
۴)وجود داس در مارکسیسم و مجاهدین خلق
۵)وجود دایره و گردی در همه ی موارد به جز مارکسیسم خب  مارکسیسم اصلا جهانی نیست که مثل بسیج مقاومت اسلامی و حزب الله کره ی زمین در آن قرار بگیرد.
۶)وجود نقشه ی ایران در مجاهدین خلق
۷)وجود دست در همه ی موارد به جز مارکسیسم
۸)وجود سال تاسیس در بسیج مقاومت اسلامی که در بقیه نیست
۹)وجود پس زمینه ی زرد در حزب الله
۱۰)قرمزی مارکسیسم و مجاهدین خلق
پ.نوشت:انسان بی دلیل کاری نمی کند. می کند؟؟!؟
پ.نوشت:شباهتهای تصویری شاید زیاد باشه اما شباهتهای درونی را به خودتان واگذار می کنم!!
پ.نوشت:هر گردی که گردو نمی شود. به جز در فاصله ی دو رشته کوه زاگرس و البرز


۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

زنان در سی سال حاکمیت جمهوری اسلامی


                              haya.JPG                    


مدرسه فمینیستی: پروفسور نیکی راگوزین کدی (Nikki Keddie)، استاد افتخاری تاریخ ایرانیان در دانشگاه ایالتی کالیفرنیاست. وی در سال 1930 م. در بروکلین نیویورک متولد شد و در سن 25 سالگی از دانشگاه کالیفرنیا _ برکلی در رشته تاریخ خاورمیانه دکترای خود را گرفت. تخصص او تاریخ ایران معاصر است. خانم کدی نزدیک به 10 کتاب به قلم خود و دوازده کتاب با همکاری دیگران و بیش از صد مقاله منتشر کرده است که اغلب آن ها مربوط به ایران و دنیای اسلام است که از جمله یکی از معتبرترین آن ها کتابی درباره سید جمال الدین افغانی (اسدآبادی) است. نیکی کدی پایه گذار و سردبیر مجله «کوتنشن» است که از سال 1991 منتشر شده است.

او در عکاسی و تهیه اسناد تاریخ شفاهی تبحر دارد و بخش هایی از عکس های او از یمن و عشایر قشقایی ایران به نمایشگاه ها راه یافته است. تاکنون چند کتاب از کدی به فارسی در ایران ترجمه شده است از جمله «مذهب و شورش در ایران: نهضت تنباکو 92-1891 (امیرکبیر، 1355)، «ریشه های انقلاب: تاریخ تعبیری ایران مدرن» (1370). در سال های اخیر دو کتاب به نام های «ایران مدرن : ریشه ها و نتایج انقلاب» ( انتشارات دانشگاه ییل ؛ 2006) و «زنان در خاورمیانه: گذشته و حال» ( انتشارات دانشگاه پرینستون ؛ 2007) از وی منتشر شده است. نیکی کدی در زمینه تاریخ زنان جوامع مسلمان نیز نوشته های گوناگونی دارد، از جمله زنان در کشورهای با اکثریت مسلمان ، زنان در تاریخ خاورمیانه و بحثی در مورد جنسیت و سکسوالیته. از وی علاوه بر کتاب های متعدد، مقالات بسیاری درباره موقعیت زنان ایران به نگارش درآمده. «موقعیت و تلاش های زنان ایران از انقلاب 57 تاکنون» و نیز «زنان ایران و جمهوری اسلامی» مقالات دیگری از ایشان است که در مدرسه فمینیستی منتشر شده است.

نوشتن درباره زنان ایران پس از سال 1357 همواره با تناقضات و چالش های بسیار روبروست به ویژه اگر بخواهم چیزی متفاوت بگویم از آنچه در کتاب های اخیرم با عناوین ایران مدرن و زنان در خاورمیانه و همچنین مقاله پژوهشی دیگری که در دسامبر 2008 در باره موقعیت زنان ایران منتشر نموده ام .

در این مقاله بر اهمیت دو فرهنگ شهر نشینی قرن بیستم ایران در رابطه با زنان تاکید دارم: اول فرهنگ کوچه و بازار، و دیگری: فرهنگ نخبگان و تحصیل کرده ها نسبت به زنان. همجنین تلاش خواهم کرد دلایلی نه چندان خوشایند ــ و البته نه چندان منحصر به فرد ــ را نیز که چرا برخی از مسئولان مملکتی، خواسته اصلاحات درون دولت به نفع زنان، را خواسته و ابزار دست آمریکا قلمداد می کنند، مطرح کنم.

مانند بسیاری دیگر از کشورها هواداران و فعالان حقوق زنان در ایران غالبا از میان طبقه تحصیل کرده و نخبگان جامعه بودند که عامه زنان را بیشتر به عنوان شاگردانی در حوزه کاری خود می پنداشتند تا به عنوان یک همکار. حق انتخاب پوشش، مانند دیگر حقوق زنان، بیشتر توسط زنان نخبه جامعه مطرح می شد و مورد حمایت قرار می گرفت تا اینکه درسال 1314 توسط رضا شاه قانون کشف حجاب تصویب و به مورد اجرا گذارده شد هرچند که برای بسیاری از ایرانیان، تلخ و تکان دهنده بود.

حقوق زنان و فعالیت های دولتی در رابطه با بهبود وضعیت زنان در زمان شاهان پهلوی آغاز شد (بین سالهای 1304 تا1357) که می توان به گسترش سوادآموزی عمومی زنان از طریق احداث مراکز دولتی آموزشی در تمامی سطوح و ایجاد شغل برای زنان و مهم تر از همه در دوران محمدرضا شاه، به اعطای «حق رای» به زنان و اصلاحات عمده قانونی در لایحه حمایت از خانواده در سالهای 1346 تا 1353، اشاره کرد که البته همه این ها همراه با تلاش بی وقفه و فشار گروه هایی از زنان انجام گرفت.

چنین اقداماتی از طرف حکومت خودکامه شاه و نخبگان و پیروی کورکورانه از غرب زمینه مناسبی را برای اعتراض محافظه کاران مذهبی فراهم کرد. به باور آنان عدم تساوی بین زن و مرد کاملا منطبق با نص صریح کتب مقدس و همچنین بر اساس ساختار طبیعی بین زن و مرد است و اینگونه بود که بسیاری از چپ گراها و سکولاریست ها با سر کردن چادر به نیروهای مخالف شاه پیوستند تا با توده مردم و مخالفان مذهبی شاه اعلام همبستگی کنند . آنها فکر می کردند آیت الله روح الله خمینی قدرت سیاسی را در دست نخواهد گرفت و قدرت به دیگر رهبران سکولار خواهد رسید. با وجود این ، با استقرار جمهوری اسلامی بسیاری از قوانینی که به نفع زنان در همان سالهای منتهی به انقلاب تغییر کرده بود ملغا شد و آن روند سیر نزولی به خود گرفت. هر چند امور حقوقی- قضایی، پیچیده تر از آنی بود که تنها بتوان با لغو قانون حمایت از خانواده و یا باز گشت به قوانین شرعی مسئله زنان را به شکل دلخواه حاکمان جدید حل و فصل کرد و آنطور که حاکمان ادعا داشتند بتوان آن روند مثبت را کاملا از میان برداشت، اما بهر حال اتفاقات اولیه پس از انقلاب، سبب تخریب حقوق تازه کسب شده زنان شد.

بسیاری از گروه های زنان از طبقه عام و فرودست، از اصلاحات دوران سلطنت پهلوی منتفع نشده بودند و بسیاری از آنها نسبت به آن ابراز تنفر می کردند چرا که در حوزه شخصی شان به ناچار مجبور به تغییر شده بودند. قبل و بلافاصله بعد از انقلاب 57 ، فمینیست های متمایل به غرب از اولین گروههای پیشتازی بودند که سعی کردند نسبت به تلاش های حاکمیت جدید در جهت وضع مجدد حجاب اجباری و محدود کردن حقوق قانونی زنان اعتراض کنند .اما این زنان به اندازه کافی نسبت به شرایط جامعه ایران آگاهی نداشتند و نمی توانستند دیدگاه های معترضانه ی دیگر زنانی که به طور کامل مدافع غربی شدن نبودند را نیز در چارچوب اعتراضات خود پوشش دهند. در مورد موقعیت زنان در موارد دیگر نیز شکاف های عمیق طبقاتی در دورنمای سیاسی- مذهبی همچنان محکم پابرجا ماند‌، و تا اندازه زیاد هنوز هم همچنان تداوم یافته، هرچند در طول این سال ها تعداد زنان تحصیل کرده افزایش بسیار یافته و زنان زندگی شهر نشینی را به طور گسترده تری تجربه کرده اند و در نتیجه، خواهان آزادی های بیشتری شده اند.

تلاش های گسترده دولت برای درگیر کردن زنان در مسئله دفاع در سالهای جنگ عراق با ایران ، آموزش دختران در مقاطع مختلف تحصیلی، و نیز پس از سال 1368 تدوین برنامه هایی برای پیشرفت خانواده ها از جمله برنامه تنظیم خانواده و کنترل میزان زاد و ولد، همه این ها به آگاهی بسیاری از زنان و دختران و آشنایی آنان با ایده های جدید کمک کرد . آنان به طرز فزاینده ای خواهان بازگشت حقوق زنان بودند. به این ترتیب آنچه که در گذشته صرفا در میان افکار طبقه نخبگان در مورد تساوی جنسیتی و حقوق زنان وجود داشت، در میان توده هم رواج یافت، و گاه عناوینی مانند «فمینیسم اسلامی» بر خود گرفت. بعضی از زنان مسلمان نیز تعبیرات و تفاسیر متفاوتی مبنی بر تائید برابری حقوق زنان را جایگزین تفسیر های متداول و سنتی کردند.

به طور کلی ، دوره قبل از درگذشت ایت الله خمینی دوره تقویت و تثبیت آموزه های ایشان ــ مکتب خمینیسم ــ بود، در حالیکه دهه 90 میلادی را می توان دوره واقع بینی و عمل گرایی در ایران نامید و بعضی اصلاحات در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی کم و بیش با موافقت و مخالفت هایی از سوی برخی از جناح های حاکم روبرو می شد. محدودیت های رایج بر دختران و زنان در اجتماع در رابطه با پوشش شان و نداشتن رسانه های مربوط به خودشان با از سرگیری فعالیت های رسانه ای تدریجا کمرنگ می شد به ویژه در مناطقی که در همسایگی شهرهای بزرگ قرار داشتند.

ظهور مجدد پدیده محافظه کاری مخصوصا در قالب اجرا کردن طرح های کنترل حجاب در خیابان ها از سال 1380 آغاز شد و در دوران ریاست جمهوری نهم، بر شدت آن افزوده شد . آقای محمود احمدی نژاد نماینده جدیدی از نسل نو محافظه کاران است که پیوند عمیقی با نیروهای انقلابی و سرداران جنگ دارد. در دوره ریاست حمهوری ایشان بسیاری از زنان به شیوه های اعتراض فردی روی آوردند هرچند که بعد از آن شاهد گسترش ایده هایی در مورد کسب حقوق زنان ــ فراتر از نخبگان جامعه ــ هستیم، به ویژه در کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین در جهت برابری بین زن و مرد که زنان تحصیل کرده را در میان توده زنان قرار داد تا با هم در مورد مشکلاتشان صحبت کنند، اما بسیاری از فعالان این کمپین دستگیر شدند و نیز به خانه و محل کار خانم شیرین عبادی ، برنده جایزه صلح نوبل و فعال حقوق زنان و کودکان و حقوق بشر هجوم برده شد .

پژوهندگان و محققین تاریخ تحولات زنان ایرانی دریافته اند که حتی بیش از آنکه غرب و ایده های غربی تاٌثیرگذار باشد، زنان ایرانی در پشت صحنه، به مراتب تاٌثیر گذارتر از آنچه که به نظر می رسد در امور سیاسی فعال بوده اند. این مسئله در بسیاری از کتاب ها مطرح شده است از جمله کتاب زنان و پروسه سیاسی شدن در قرن بیستم ایران از پروین پایدار و سیاست جنسیتی در ایران امروز از ژانت آفاری و نیز در سه کتابی که راجع به زنان در خاور میانه نوشته ام و یا در ویرایش آن ها همکاری داشته ام. بعضی از نخبگان به اشتباه به جای بهره بردن از سنت های ایرانی، به تقلید از غرب، (از پوشاک گرفته تا خوراک) باور داشته اند. اخیرا بسیاری از دختران جوان با تصور اینکه راه غربی را می پیمایند ( که البته آن را فقط از طریق رسانه ها آموخته اند) سعی بر این دارند که مقاومت خود را در برابر قوانین ایران با رها کردن خود در بی بند باری جنسی در حریم خصوصی ابراز دارند. این رفتارها فقط به تحریک محافظه کاران کمک می کند. بسیاری از فعالان زن در حوزه سیاسی شک دارند که این رفتارها بتواند تغییرات مثبتی را برای زنان ایران به ارمغان بیاورد به خصوص این که رفتارهایی از این دست، نه تنها باعث بر انگیختن نیروهای جناح راست و دولت می شود، بلکه باعث مخالفت بخشی از زنانی هم خواهد شد که با اینگونه رفتارها مخالفند .

بحران های اخیر اقتصادی ایران که عمدتاَ ریشه در سوء مدیریت دولت و همچنین افت قیمت نفت و تشدید تحریم های بین المللی دارد مقابله توده های مردم را با حاکمیت افزایش داده است. اگر تغییری را برای ایران بخواهیم متصور شویم علتش نارضایتی اقتصادی خواهد بود و این نارضایتی علت عمده تضعیف حمایت توده ها از دولت وقت خواهد بود. بنابراین مهم است که همان طور که پردیس مهدوی* به درستی بیان می کند نتیجه بگیریم که کارهای تندروانه بخشی از زنان نه تنها رضایت آنها را فراهم نمی کند بلکه باعث از خود بیگانگی دیگر گروه های زنان نیز می شود. به جای چنین برخوردهای رادیکالی زنان می توانند پیرامون کاندیدایی جمع شوند که به آنها تضمین دهد که دست از سرکوب زنان، جوانان و معترضان و کسانی که در این سالها مشخصا زیر فشار بوده اند، بر خواهد داشت. زنان و مردان ایرانی باید برنامه هایی تدوین کنند که بتواند راه حل مشکلات توده مردم ایران باشد و نه صرفا گروه هایی خاص.

پانوشت:

*- به نقل از کتاب Passionate Uprisings: Iran’s Sexual Revolution نوشته پردیس مهدوی




انجمن حجتیه؛ 57 سال فعالیت در سایه

                            

              انجمن حجتیه؛ 57 سال فعالیت در سایه

                                                                                                                           
               مروج جدایی دین از حکومت یا متحد احمدی نژاد؟
سخن گفتن از انجمن حجتیه و نقش آن در ایران امروز، هم سخت است و هم راحت؛ از یک سو میتوان با شبیه سازی دولت مستقر با این انجمن و برخی عقاید موعد گرای آن، دولت فعلی را "نئو حجتیه "دانست. از سوی دیگر جدایی دین وحکومت در تفکر حجتیه بسیار برجسته است؛ تفکری که به "دین فردی" اعتقاد دارد وتاسیس حکومت اسلامی را فقط در محدوده اختیارامام معصوم میداند؛ حال آنکه این تفکر با فلسفه سیاسی گردانندگان جمهوری اسلامی در تضاد است.در چنین شرایط ناروشنی، نزاع تازه ای بین سه جریان رخ داده که ماجرای انجمن حجتیه را با ابهام بیشتری رو به رو میکند. سه جریانی که از خاستگاه های فکری مختلف می  آیند.
داستان از مصاحبه حسین شریعتمداری با همشهری جوان شروع شد که در آن گفته بود: "مبارزه انجمن حجتیه با بهاییت در زمان شاه یک خط انحرافی بود واین جریان با حکم امام خمینی فعالیت هایش متوقف شد."
در پاسخ به وی، روز 28 شهریور، مهدی خزعلی که پدرش زمانی نماینده آیت الله خمینی در انجمن حجتیه بوده، به دفاع از انجمن برخاست. وی در سایت شخصی اش نوشت: "هیچ سندی مبنی بر برخورد آیت الله خمینی با انجمن وجود ندارد واتفاقا انجمن بسیار هم در خط امام بوده است؛ نمونه آنکه این انجمن بسیار شهید در جنگ تقدیم انقلاب کرده است."
پس از آن نشریه راه توده در واکنش به  گفته های مهدی خزعلی، مصاحبه ای از احمد طاهرزاده با مجله چشم انداز را چاپ کرد که در آن به سابقه شیخ محمود حلبی از قبل از نهضت ملی شدن صنعت وتاسیس وتشکیل انجمن پرداخته شده بود.راه توده نیز به این نتیجه رسید که برخورد با انجمن حجتیه، خط آیت الله خمینی بوده است.
این مطلب  واکنش مهدی خزعلی را در پی داشت؛ او با نگارش یاد داشتی به هر دوی این گرایش ها پاسخ داد. در بخشی از جوابیه او آمده بود: "پاسخ راه توده به اینجانب تئوری توطئه حزب توده علیه انجمن را تقویت می کند. مطالب ذیل قابل توجه است: اولاً: نوشته اند که "امام دستور کنار گذاشتن انجمنی ها را صادر فرمودند!" این دستور کجاست؟ چه بسیار مسئولین نظام که سابقه ی انجمن را در کارنامه ی خود دارند، نظیر سر لشگر سلیمی، دکتر علی اکبر ولایتی، پرورش و ده ها مسئول فاضل و اندیشمند دیگر. ثانیاً: به نوشته های آقای عماد باقی استناد کرده اند، در حالی که عماد باقی از کتاب خود "حزب قاعدین زمان" تبری جسته و ضمن اقرار به اشتباهات، از انجمن حلالیت طلبیده است. در واقع او بعدها متوجه شد اطلاعات او نادرست بوده و فریب حزب توده را خورده است. ثالثاً: راه توده نوشته است که طاهر احمدزاده در یاداشتی به امام متذکر شده است که "انجمن به فراماسونری و اینتلیجنت سرویس وابسته است!" این یک اعتراف زیباست چرا که گرایش طاهر احمد زاده به گروه های چپ و مارکسیستی در اغاز انقلاب بر کسی پوشیده نیست. به گمان اینجانب، طاهر احمدزاده، عماد باقی و سعید امامی...در باره این انجمن تندروی کردند و هر کدام چوب ظلم و تعدّی را خورده اند، این چوب خداست، که باید شریعتمداری هم منتظر آن باشد."





هم چپ سکولار هم چپ مذهبی
 
انجمن حجتیه جریانی است که هم از چپ در رقابت های اوایل دهه 60، هم از دوستان وبرادران روحانی وانقلابی  خود، ضربه خورده ولی هر بار باچهره متفاوتی به صحنه بازگشته و بازتعریف شده است.دهه 60 آنها نماینده اسلام آمریکایی بودند، دردهه 70 نماینده اسلام قشری و در دهه 80 نزدیک به مصباح یزدی ومحمود احمدی نژاد. محتشمی پور منتقد دهه 70 و80 انجمن حجتیه است؛ دورانی که این انجمن فعالیت رسمی نداشت. عماد الدین باقی منتقد دهه 60وزمانی که این انجمن رسما بود. هر چند وی چند سال بعد در مصاحبه ای با ایسنا  در این مورد این انجمن اظهار داشت: "فکر می‌کنم در فضای پس از انقلاب و جو مسلط آن زمان، به شدت تحت تاثیر انقلاب بودم و در راستای دفاع مطلق از انقلاب و نفی هر جریان مخالف انقلاب، به دور از داوری منصفانه و با ادبیاتی تند، غیراخلاقی و غیرعلمی کتاب «در شناخت حزب قاعدین» رانوشتم  که البته شور و حال جوانی نیز در این قضاوت شتاب‌زده و احساسی‌ام بی‌تاثیر نبود".
بیست سال پس از انتشار کتاب "در شناخت حزب قائدین زمان" عمادالدین باقی نویسنده کتاب با خودانتقادی نسبت به نگارش آن کتاب افزود: "پس از دوران فشار و سرکوب انقلاب اسلامی اکنون نظرات این گروه به اثبات رسیده است. نظراتی که  می گوید هرگاه نهاد دین به نهاد سیاست وارد شده است، هم خودش دچار آسیب‌دیدگی شده و هم آسیب رسانده است."
تاریخ انجمن حجتیه، تاریخ دین ورزانی است که بیشتر از تحقق حکومت اسلامی در زمان شاه به فکر حفظ سنت های دینی بودند و آن طور که خود مدعی اند به غلط  "قاعدین  زمان" معرفی شدند. حجتیه ای ها خود را قربانی  چپ گرایی و رسوخ آن در افکار مذهبی در دهه 60 میدانند.
در هر حال صحبت از انجمن حجتیه در ایران، در هر دوره ای که باشد، بی دردسر نیست. از سویی این انجمن حق فعالیت رسمی ندارد و از سویی حضور آن در همه جا مشهودست؛ به ویژه پس از به قدرت رسیدن احمدی نژاد ویارانش که بحث "انتظار" بالا گرفت. این انجمن اگرچه در حوزه قدرت فاقد جایگاه رسمی است  اما کیست که از نفوذ وابستگان و تفکر آن در پشت پرده وهدایت جریان های کلان سخن نگوید



انجمنی همزاد کودتا
 
تاریخ انجمن حجتیه در روزی نوشته شد که کودتای 28 مرداد به پیروزی رسید ومحمود حلبی، که از طرفداران ملی شدن نفت بود، سرخورده از بهایی شدن رفیق نزدیکش به فکر کار تشکیلاتی بین متدینین افتاد و تصمیم به ایجاد انجمنی ضد بهائیت که بعد از انقلاب انجمن حجتیه خوانده شد گرفت.بهایی شدن سید عباس علوی ـ چنان بر حلبی تاثیر گذاشت که همه کژی ها وناراستی های جامعه وسیاست را از بهاییت دانست.طرح اولیه حلبی، آموزش گروهی از طلبه‌ها برای انجام این وظیفه بود، ولی طرحش از سوی مراجع تقلید آن زمان، علی الخصوص آیت الله بروجردی مورد موافقت قرار نگرفت. اما به روایت مجله توقیف شده شهروند "شیخ محمد حلبی از عزم خود عقب نشینی نکرد و با مهاجرت به تهران، هسته اولیه تشکیلات مورد نظر خود را بین بازاریان مسلمان تهران تشکیل داد. وی در سال 1335 اقدام به تشكیل انجمنی با عنوان انجمن خیریه حجتیه مهدویه كرد. شیخ محمود  در سال 32 مدعی شد كه امام زمان شیعیان را امر فرموده گروهی برای مبارزه با بهائیت تشكیل بدهند."
 سعید حجاریان دراین خصوص نوشته است: "برای دو سال، شاه با انجمن و محمود حلبی و اطرافیانش کنار آمد و حتی به آقای فلسفی نیز این امکان داده شد تا در رادیو به تبلیغ علیه بهائیت بپردازد. اما در پی تخریب حضیره‌القدس توسط نیروهای انجمنی در سال1334، شاه از برخورد خشن انجمنی‌ها با رایا ینجمنی کرد و از همین روی بود که آنها به اجبار، سمت و سوی فرهنگی به فعالیت‌های خود دادند و بیشتر به سراغ تاثیرگذاری در مدارس و نفوذ در آموزش و پرورش رفتند و برای خود در آنجا پایگاه درست کردند و به مرور زمان گسترش نیز یافتند."
اعضای هیأت مدیره و هیأت مؤسس انجمن حجتیه در مشهد و تهران، عبارت بودند از "شیخ محمود حلبی، محمد صالحی آذری، سیدحسین سجادی، محمدحسین سجادی، محمدحسین عطار، ‌غلامحسین حاج محمد تقی باقر، سیدرضا آل رسول، ‌مهندس هوشمند، دخانچی، هاشمی، دكتر عبد خدایی، نماینده مردم مشهد و دكتر محمدمهدی پورگل... اینان به طور معمول جلساتی را در منازل یكدیگر با دیگر هواداران انجمن برگزار می‌كردند." (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد 5327، تاریخ 29/11/60 شماره 59ـ13)
بر اساس همین سند "سازمانی که حلبی  تشکیل داد  در بین طبقه متوسط مذهبی به طور مداوم رشد می‌کرد تاجایی که در ابتدای دهه ۱۳۵۰ در سراسر ایران و تعدادی از کشورهای همسایه مانند پاکستان و هند گسترش یافت. انجمن حجتیه در این سالها با تاسیس مهمترین مدارس اسلامی مانند علوی و نیکان پایه گذار تعلیم و تربیت نسلی شد که بعدها اکثریت مدیران ارشد جمهوری اسلامی را تشکیل دادند.مدرسه علوی زیر نظر شیخ علی‌اصغر كرباسچیان، معروف به علامه اداره می‌شد. مدرسه علوی در سال 1335 تأسیس شد. به خاطر مدیریت خاص شیخ علی اصغر علامه و جو مذهبی مدرسه، بیشتر خانواده‌های سنتی و منتسب به اقشار دینی تهران، سعی می‌كردند فرزندان خود را برای تحصیل به این مركز آموزشی بفرستند. به همین دلیل است كه در فهرست فارغ‌التحصیلان مدرسه مذكور،  نام‌های بسیاری از چهره‌های مطرح بعد از انقلاب  منجمله كمال خرازی، محمود قندی، عبدالكریم سروش، محمد نهاوندیان، غلامعلی حداد عادل، نژادحسینیان، محمدتقی بانكی، كلاهدوز، جواد وهاجی، مهدی ابریشم‌چی، علیرضا تشید، خاموشی به چشم می خورد."
نكته جالب توجه اینكه در بین اعضای انجمن حجتیه برغم ماهیت مذهبی آن، كمتر افراد روحانی پیدا می‌شدند. شیخ جعفر شجونی که امروز از مشهورترین حامیان احمدی نژاد است وآن زمان در انجمن حجتیه حضور داشت در این باره گفته است: "خود آقای حلبی راضی نیست كه معممین وارد انجمن بشوند."(آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده محمدتقی فلسفی، شماره بازیابی 1051، صفحه 2 و 3)




حجتیه و دیگر سازمانهای اسلامی
 
  یکی از اعضای رهبری حجتیه که نمیخواهد نامش فاش شود به "روز" میگوید: "رشد چشمگیر سازمان که به هیچ وجه با میزان تهدید بهائیت تناسب نداشت باعث شد تا برخی مراجع خاص که با تشکیل سازمانهای اسلامی سودای زعامت بر تشکیلات مسلمانان در کشور و بازگشت به دوران طلایی زعامت انحصاری آیت الله بروجردی را داشتند نسبت به حرکات انجمن  واکنش نشان دهند. نمونه بارز این گونه برخورد در رفتارهای آیت الله شریعمتداری و آیت الله خمینی قابل رویت بود."
در اواخر دهه ۱۳۴۰ نسل دوم نوآموزان حجتیه وارد دانشگاه‌ها شدند و در پی مدرن و استاندارد کردن فعالیت های  انجمن برآمدند. به این ترتیب ابتدای دهه ۱۳۵۰ دوره اصلاحات سازمانی در داخل انجمن بود که به تخصصی شدن و تقسیم کار درآن منجر شد.
بعد از فوت آیت الله حکیم، حجتیه ای ها به سوی مرجعیت ایت الله خویی گرایش پیدا کردند؛ این در حالی بود که انقلابیون به آیت الله خمینی گرایش داشتند؛ این گرایش بعد از انقلاب برای انجمن  مساله ساز شد. این عضو انجمن حجتیه در این مورد میگوید: "آیت الله خمینی چندسال بعد در حالی که از رشد انجمن حجتیه و اقتدار ان در محافل مذهبی سنتی ناخشنود بود اجازه صادرشده مبنی بر  خرج وجوهات شرعیه برای تقویت انجمن را لغو نمود."
آن هم در حالیکه در تبصره دوّم مادّه دوّم اساسنامه انجمن حجتیه آمده بود: "انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیّت هر نوع دخالتی را که در زمینه های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت می گیرد، بر عهده نخواهد گرفت

حجتیه و دوران انقلاب


پس از انقلاب در واقعه 17 شهریور 57، باور حجتیه ای ها ظاهرا عوض شد و از فردای آن روز  حلبی اعلام کرداعضای انجمن در سراسر کشور باید در تظاهرات شرکت کنند.
محمّدرضا حکیمی به نقل از یک عضو رهبری انجمن   دراین مورد گفته است: "فردای 17 شهریور آقای حلبی به خانه ما آمد در حالی که رؤسای انجمن هم حضور داشتند و در آنجا گفت که "عقیده من عوض شده و اکنون مطمئن شده ام که دست چپی ها در کار نیست و لاجرم باید ما هم در این حرکت شرکت کنیم."
اما  این عضو انجمن در تو ضیح شرایط اوایل دهه 60 میگوید: "ایت الله خمینی  در بدو ورود امام ناگزیر به اقامت در مدرسه متعلق به انجمن حجتیه شده بود، اما هنگامی که با شعار هواداران این انجمن برای تعجیل در ظهور حضرت مهدی رو برو شد عملا تاب نیاورد و رسماً علیرغم نظر مراجع مهم تقلید بر سلامت و لزوم حمایت از انجمن حجتیه حکم به تعطیلی و توقف سراسری انجمن داد تا از آن پس هواداران وی در شعارهای خود بگویند: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی، خمینی رو نگهدار".
به گزارش شهروند، روایت دیگری هم هست که می گوید: "در ابتدای انقلاب طرفداران انجمن حجتیه شعار "مهدی بیا، مهدی بیا" را سر میدادند ولی طرفداران آیت الله خمینی میگفتند "خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دارد". آنچه مهم بود در دوران بعد از انقلاب ثقل و تمرکز انجمن حجتیه از بهاییت به مارکسیسم چرخید.زمینه های طبقاتی هم که از قبل از انقلاب در بین نیروهای انجمن بود وعموما به قشر متوسط مذهبی وبازاری تعلق داشتند، خواه نا خواه آنها را به تقابل با چپ گرایی می کشاند. چه میر حسین موسوی، چه کیانوری وچه طبری. اما در زمانه ای که "مبارزه با امپریالیسم جهانی" ارزشی فرادست در جامعه بود وسیاست های کشور هم چپ گرایی را ترویج می کرد، این تمرکز بر چپ برای انجمن دردسر ساز شد وهمه سابقه اختلاف های قبل از انقلاب در پرونده ای به نام "اسلام آمریکایی" جمع شد.انجمن حجتیه شد نماینده اسلام آمریکایی وطرفداران اقای خمینی با این عنوان انجمنی ها را طرد کردند. عاقبت آیت الله خمینی ضمن سخنانی در۲۱ تیرماه ۶۲ گفت: یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی می‌آید؟ حضرت صاحب می‌آید که معصیت را بردارد.ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید...."
 بسیاری از سیاستمداران در آن زمان مخاطب این سخنان را گروه حجتیه دانستند. این گروه نیز در همان زمان بیانیه ای صادر کرد و در این خصوص توضیح داد. انجمن حجتیه در بیانیه خود آورد: "در پی این فرمایش، شایع شد که طرف خطاب و امر مبارک این انجمن است. اگر چه به هیچ وجه افراد انجمن را مصداق مقدمه بیان فوق نیافته و نمی‌یابیم و در ایام گذشته، بخصوص از زمانی که حضرت ایشان با صدور اجازه مصرف انجمن از سهم امام علیه‌السلام، این خدمات دینی و فرهنگی را تأیید فرموده بودند، هیچ دلیل روشن و شاهد مسلمی که دلالت بر صلاحدید معظم‌له به تعطیل انجمن نماید، در دست نبود مع‌ذلک در مقام استسفار برآمدیم؛ البته تماس مستقیم میسر نگشت لکن با تحقیق از مجاری ممکنه و شخصیت‌های محترمه موثقه و بنا به قرائن کافیه، محرز شد که مخاطب امر معظم‌له، این انجمن می‌باشد. لذا موضوع به عرض موسس معظم و استاد مکرم حضرت حجت‌الاسلام و‌المسلمین آْقای [محمود]حلبی دامت برکاته رسید. فرمودند:در چنین حالتی وظیفه شرعی در ادامه فعالیت نیست. کلیه جلسه‌ها و برنامه‌ها باید تعطیل شود."[کیهان]
از این به بعد فعالیت این انجمن با توجه به توان مخفی کاری حجتیه ای ها با افسانه در هم پیچید؛ پس از آن هم در درون حکومت ودولت، جنبشی برای تصفیه وابستگان به حجتیه از نهادهای آموزشی، دانشگاهی و سیاست‌گذاری در سراسر ایران ایجاد شد. به غیر از چپ مذهبی، حزب توده هم در آن دوران هر گونه حرکتی را که علیه اهداف خود می دید به انجمن حجتیه نسبت می داد؛ همان طور که در سطوح عالی روحانیت و حاکمیت هم هر وقت در مسائل اجتماعی – اقتصادی تفاوت برداشت پیش می آمد، مخالفان متأثر از "حجتیه" نامیده می شدند. توده ای ها هم چنین نظری در مورد انجمن داشتند:"به وسیله انجمن حجتیه و سایر نیروهای ماسک دار ضد انقلابی، که زیر پوشش «اسلام قشری» فعالیت می کنند، در سراسر کشور جو شدید کمونیسم ستیزی و شوروی ستیزی و دشمنی آشکار با احزاب و سازمان های دگر اندیش انقلابی، رایا ی حزب توده ایران، دامن زده می شود..." (نور الدین کیانوری، اتحاد نیروهای انقلابی ضامن پیروزی نهائی، انتشارات حزب توده، بهمن ۱۳۶۱، ص ۲۴)
 حجتیه ای ها هم اگر چه در ظاهر تشکیلاتی رسمی نداشتند اما به صورتی سازمان یافته به مخالفان جواب می دادند و علیه آنان فضاسازی می کردند. به توده ای ها می گفتند عامل شوروی ودر پاسخ می شنیدند عامل انگلیس




فلسفه حکومت از نظر حجتیه
 
انجمن حجتیه، ایجاد حکومت اسلامی را تنها با حضور مهدی، امام دوازدهم شیعیان، میسر  و در عین حال نظریه ولایت مطلقه فقیه را مردود می‌دانست و بر این اعتقاد بود ـ هست ـ که ولایت مطلقه فقط به امام معصوم تعلق دارد؛ به همین علت بین اعضاء این انجمن و افرادی که به ولایت مطلقه فقیه معتقد بودند اختلاف‌های زیادی به وجود آمد. البته اعضای این انجمن می گویند حجتیه به ولایت فقیه اعتقاد دارد و از مراجع تقلید تبعیت می‌کند، اما بحث بر سر حدود اختیارات فقیه است و نه اصل آن.
این عضو موثر حجتیه به روز می گوید: "ولایت فقیه مورد نظر انجمن در عرصه احکام ثانویه بود نه احکام ابتدایی؛ با این  صورت برپایی حکومت جزو احکام ابتدایی است و طبق نظر انجمن فقط کاری را شامل می شود که باید معصوم آن را انجام دهد."
اومی افزاید: "بر خلاف تبلیغات انجام شده وسخنرانی اقای خمینی در سال 62 علیه انجمن حجتیه، اینان  به هیچوجه معتقد نیستند که باید گناه و ستم و معصیت به اوج خود برسد تا زمینه قیام امام مهدی فراهم شود. بلکه اعتقاد بر این است که راه گشایش از فتنهٔ غیبت، خواست و ارادهٔ الهی است و خواست خداوند، تنها با درخواست و دعا کردن برای فرج امکان پذیر است. لذا از دید آنها توجه دادن به ساحت مقدس امام عصر، مصداق بارز امر به معروف است و بدین وسیله، باید مردم را  به دعای برای ظهور آن حضرت توجه داد."
وی در ادامه بیان می گوید: "فلسفه نوعی بدعت است و ورود فلسفه یونان به اسلام از طرحهای خلفای بنی عباس برای مقابله با مکتب اهل بیت عصمت و طهارت و دستگاه سازی در مقابل مبانی اندیشهٔ دینی ناب تشیع بود".
گفتنی است این بخش از دیدگاه های انجمن حجتیه(در مورد فلسفه) امروز هم توسط محمدرضا حکیمی و شاگردان وی که غالباً نیز از اعضای سابق انجمن حجتیه هستند و تحت عنوان "مکتب تفکیک" شناخته میشوند، ارائه و تبیین می شود



حجتیه ومکتب تفکیک
 
یکی از فعّالیّت های انجمن حجتیه، چه در زمان حیات محمود حلبی (تا سال 1376) و چه پس از آن پرداختن به  معارف تفکیکی بوده است. شاگردان و یاران حلبی و اعضای این انجمن در کتاب "طلایه دار آفتاب" نبودنِ زمینه مساعد، وجود بحران های اجتماعی، اشتغال به مبارزه با بهاییّت... را از دلایل مهجور شدن و عملی نشدن نشر معارف مکتب تفکیک می دانند و می گویند: "در اوّلین فرصتِ حصول فراغتِ نسبی و فراهم شدن زمینه و وجود ذهن های آماده، آرام آرام امکانِ نشرِ آن آموزه ها فراهم شده و این امکان پیش آمد که استاد(محمد رضا حکیمی)، آرام آرام، آن مطالبِ نورانی را که سالیانِ سال در سینه نگاه داشته و از آن کمتر سخن گفته بود، بیان کرده، ارزشِ معارف والای اهل بیت علیهم السلام را در مقایسه با آراء و افکار بشری به طور تطبیقی آشکار سازد."
اما این عضو در سایه حجتیه میگوید: "شخص حلبی ترجیح می داد به جای عنوان حساسیت برانگیز مکتب تفکیک از عنوان «معارف الاهیّه» به جای این  گرایش فکری جدید استفاده شود."


حجتیه پس از خمینی
 
گفته می شود پس از مرگ آیت  الله خمینی در سال ۱۳۶۸ و حضور آیت الله خامنه ای در جایگاه رهبر جمهوری اسلامی که سوابق آشنایی قدیمی تری با اعضای حجتیه، که غالباً همشهریان وی بودند، داشت، فعالیت‌های این گروه دوباره آغاز شد.سید علی  خامنه ای در دوران ریاست جمهوری خود (سال 1360) هم در مورد حجتیه در یک سخنرانی گفته بود: "به نظر من در میان افرادی که در انجمن حجتیه هستند عناصری انقلابی، مؤمن، صادق، دلسوز برای انقلاب، مؤمن به امام و ولایت فقیه و در خدمت کشور و جمهوری اسلامی پیدا می شوند، همچنان که افرادی منفی، بدبین، کج فهم، بی اعتقاد و در حال نق زدن و اعتراض هم پیدا می شوند. پس انجمن از نقطه نظر تفکر سیاسی و حرکت انقلابی یک طیف وسیعی است و یک دائره محدودی نمی باشد."
محمدرضا حکیمی در مصاحبه ای خصوصی در سال 70گفته بود "انجمنی ها معتقدند که باید حیثیّت بر باد رفته انجمن توسّط شخص مقام معظّم رهبری[خامنه ای] اعاده شود و نیز عدّه ای که سنگ مزار آقای حلبی را شکسته اند باید بروند و از روح ایشان عذرخواهی کنند."
 مهدی خزعلی هم معتقد است رابطه آیت الله خامنه ای با انجمن خوب است. وی در سایت شخصی اش در این مورد نوشت: "انجمن حجتیه توسط عالم ربانی، فقیه عالیقدر حضرت آیت الله حاج شیخ محمود حلبی تاسیس شد و آن بزرگوار از ذخائر معنوی شیعه و از منتظران شایسته حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه بود، حتی برای دفن آن بزرگ حضرت آیت اله خامنه ای شخصاً دستور مساعدت صادر فرمودند. بعد از معظم له آقای مهندس سجادی کسی است که اخیراً رهبر انقلاب او را گرم در آغوش گرفته است و شخص دوم انجمن آقای مهندس مادرشاهی مشاورعالی آیت اله خامنه ای دردوران ریاست جمهوری بوده است و خدمات این بزرگواران به اسلام و انقلاب بر کسی پوشیده نیست."
ابوالقاسم خزعلی هم که سالها در مقام متهم ردیف اول وابستگی به حجتیه در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی قرار داشته چند سال پیش در مصاحبه ای گفته بود: "کسانی را که من در این انجمن میشناسم، البته مایلند راجع به مقابله با بهائیت فعالیت هم انجام دهند و البتّه وزیر اطلاعات (آقای یونسی) گفته است که ما نیز حاضریم این ها را بپذیریم."
 اینگونه موضع گیری های خزعلی باعث شد تا بالاخره علی اکبر محتشمی پور صراحتاً بنیاد غدیر به مدیریت وی را "کانون توطئه علیه امام و گسترش تفکر حجتیه"بخواند؛ امری که خزعلی حاضر به پذیرش آن نیست وهمیشه ادعا کرده "علیرغم ارادت فراوان به برخی افراد انجمن هرگز به عضویت در آن در نیامده است".


همراه دولت احمدی نژاد؟
 

محتشمی پور در طول 5سال گذشته با همسان سازی انجمن حجتیه ودولت احمدی نژاد این بحث رامطرح کرده که موعد گرایی ومهدویت خاص دولت احمدی نژاد ومشایی در واقع "نئو حجتیه" است. وی حتی  در بهمن 88در گفت وگو با سایت خبر آن لاین گفت: "من به طور مشخص می‌توانم از جریان انجمن حجتیه نام ببرم که پشت سر تمام فتنه‌هایی که رخ داده این انجمن را می‌بینم. این تفکر در دوره فعلی، در قالب برخی بنیادها و تشکل‌ها با عناوین و اسامی دیگر فعال است و در بسیاری مراکز نفوذ دارد و از طریق برخی چهره‌ها و شخصیت‌هایی که در زمان امام اجازه مطرح شدن نیافتند و افکارشان دقیقا مخالف امام است عمل می‌کنند."
البته محمود احمدی نژاد در همان سال نخست ریاست جمهوری اش  هر گونه را بطه با این گروه را تکذیب کرد.به گزارش سایت ادوار نیوز  او در دی ماه سال 1384 دردیداری که با زادسر داشت ودر پاسخ به سئوال او مبنی بر اینکه آیا با گروه حجتیه ارتباط دارد یا نه ؟ اعلام کرد: "انگ حجتیه ای به من نمی چسبد."
  احمدی نژاد حتی مدعی شد که این گروه با وی نیز برخورد می کنند: "برخوردهای آنها با بنده به این علت است که همه سخنرانی هایم را با اللهم عجل لولیک الفرج و الفرج والنصر و... آغاز می کنم و آنها می خواهند کسی جرات نکند در جامعه حرف از امام زمان بزند و قصدشان تخریب دولت در افکارعمومی است
."


 تفکری خارج از دولت وقدرت؟ 

اما عضو بلند پایه انجمن حجتیه در مورد همسازی احمدی نژاد و این گروه می گوید: "تفکر انجمن در دایره خارج از قدرت شکل گرفته است ولی جریان احمدی نژاد بدون قدرت اصلا بقایی ندارد."
وی در ادامه می افزاید: "اساس تفکر انجمن حجتیه، دین فردی وعدم مخلوط شدن امر دینی با امر سیاسی است ولی جریان دولتی اصلا قایل به دین دولتی نیست ودنبال دولتی کردن دین وتسلط امر سیاسی بر امر دینی است."
وی همچنین می گوید: "در سالهای بعد از دوران ظهور و بروز احمدی نژاد، برخی اعتقادات خرافی وی نسبت به امام دوازدهم شیعیان باعث شد منتقدان او که سابقاً نیز گرایشات موسوم به خط امامی داشته اند تلاش کنند تا با دستاویز قرار دادن مخالفت های آیت الله خمینی با حجتیه، مبارزه با حجتیه را به دوران کنونی تعمیم دهند. از سوی دیگر با تمسک به خاطره جمعی در دهه 60 که افکار عمومی در همراهی با رهبر ایران به نفی این گروه پرداخت، در این روزگار با این همانی سازی نیز نفرت عمومی از احمدی نژاد را دامن بزنند."
این گفته عضو انجمن حجتیه در حالی است که در کتابی که سال 1384، اندکی پس از نهمین انتخابات ریاست‌جمهوری دهم به قلم دکتر سید حسین سجادی، چاپ شد مطالبی آمده بود که نشان از همراهی با تفکر دولت داشت. نام این کتاب "دهه ظهور" است و سجادی در آن حوادثی خونین را در منطقه پیش‌بینی کرده؛ مانند وقوع کودتا در سوریه به فرماندهی "سفیانی" (ص 106)، جنگ او با شیعیان لبنان و سپس لشکرکشی به عراق (صص 101- 102) و پیوستن سوریه، به رهبری سفیانی، به جبهه آمریکا و سرکوب خونین حزب‌الله توسط آمریکا و اسرائیل و ترور ملک عبدالله، حاکم عربستان، به دست القاعده (صص 131- 132) و غیره که همه علائم ظهور است.
از دیدگاه سجادی، مشخصات "شعیب بن صالح"، شخصیتی که مانند "سفیانی" در روایات ظهور نام برده شده، چنین است: "طبق روایات شعیب بن صالح دارای ویژگی‌های زیر است: جوانی است 1- گندم گون، 2- لاغر، 3- با محاسنی کم، 4- صاحب بصیرت، دارای یقین و اراده‌ای خلل‌ناپذیر." (ص 106) این شخصیت احادیث که فرماندهی سپاه امام زمان را به عهده دارد، همچنین کسی است "با مشخصاتی گندم گون و یا سبزه با محاسنی کم پشت و متوسط القامه... رئیس و فرمانده نیروهای ایران است چون احمدی‌نژاد." (ص 54)
اندکی پس از انتشار کتاب سجادی، کتابی با عنوان "احمدی‌نژاد و انقلاب جهانی پیش رو" هم در بیروت انتشار یافت که مضمونی مشابه را مطرح می کرد: "شادی فقیه، احمدی نجاد و الثوره العالمیه المقبلهشادی فقیه در این کتاب مطالبی مشابه با مندرجات کتاب سجادی را مطرح کرده است از جمله انطباق «شعیب بن صالح» بر احمدی‌نژاد...."
 عبدالله شهبازی مورخ سرشناس در این خصوص میگوید: "زمانی که کتاب "دهه ظهور" نوشته "دکتر سید حسین سجادی" را مطالعه کردم، با توجه به محل انتشار (مشهد) و مندرجات آن، تصورم این بود که نویسنده همان "مهندس سجادی" مشهدی سال‌های چهل است که به عنوان یکی از گردانندگان اصلی انجمن حجتیه شناخته می‌شد. بعداً با مطالعه زندگینامه شیخ محمود حلبی، بنیانگذار و رهبر انجمن، در "ویکی‌پدیای فارسی" این حدس به یقین تبدیل شد. نویسنده زندگینامه فوق مهم‌ترین شاگردان شیخ محمود حلبی را این‌گونه معرفی کرده است: از شاگردان وی می‌توان به سید حسین سجادی و سید حسن افتخارزاده سبزواری و اصغر صادقی و جواد مادرشاهی اشاره کرد..."
 شهبازی همچنین معتقد است: "دکتر سید حسین سجادی، نویسنده کتاب «دهه ظهور»، همان «مهندس سجادی» دهه چهل است که بارها در جلسات سخنرانی او حضور یافته‌ام. آن‌گونه که شنیده‌‌ام، پس از فوت شیخ محمود حلبی، سجادی به عنوان رهبر اصلی انجمن حجتیه شناخته می‌شود."
 اما این عضو موثر انجمن به روز میگوید: "مهندس سجادی هم اکنون زعامت انجمن را عهده دار هستند اما ایشان نویسنده کتاب دهه ظهور نیست.نویسنده «دهه ظهور» قبل از انقلاب گرایش به انجمن داشت ولی پس از انقلاب جذب گروههای چپ مذهبی شد وهم اکنون از اعضای موثر جمیعت ایثارگران در مشهد است وبا انجمن هیچ رابطه فکری وتشکیلاتی ندارد.اتفاقا این همسان سازی انجمن با جریان دولتی پروژه ای است که برای بد نام کردن انجمن به کار گرفته میشود."
 از نظر حجاریان نیز "افراد حجتیه عموماً انسان‌های تحصیل کرده، از طبقه‌ی متوسط به بالا و خوش برخوردند و با گروه جدید ومدعی موعد گرایی که بنیادگرا، ارتجاعی و به شدت دشمن‌خو هستند، متفاوت‌اند".
به هر رو  چهارم مرداد ماه که روزنامه رسالت خبر از درخواست مجوز برای فعالیت مجدد از سوی انجمن حجتیه را درج کرد، رسانه های اصلاح طلب با این تیتر به استقبال خبر رفتند: "درخواست مجوز از دولت همسو". خبر روزنامه رسالت ناقص بود چرا که روشن نمیساخت چه کسانی پای این تقاضا را امضا کرده اند، اما هر چه بود هنوز مجوزی صادر نشده ولی از سجادی وافتخارزاده وسید حسن ابطحی (پدرمحمد علی ابطحی)به عنوان رهبران انجمن یاد می شودو گویا مهندس سجادی زعامتش بیشتر است. تفکر محوری امروز انجمن به گفته موثران این انجمن همان دوری دین از حکومت وترجیح امر دینی بر امرسیاسی است. شاید بی ربط نبود که درسالهای آغازین دوم خرداد برخی فرماندهان سپاه نسبت به رواج اسلام سکولار به رهبری نهضت آزادی در بعد روشنفکری و انجمن حجتیه در بعد سنتی هشدار می دادند؛ همان تحلیلی که کماکان در لایه هایی از وزرات اطلاعات ودفتر رهبرجمهوری اسلامی گفته میشود رواج دارد.


۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

صحیفه المحموتی فی النیویورک!

                             
  خداوند هنگامیکه میخواست موسی را به پیامبری برگزیند برای او آزمونی نهاده و یک مساله ریاضی چهارجوابی برای او مطرح کرد بدینسان:

{عکس مموتی بالای صفحه امتحان} گویند مموتی نامی 63 درصد رای آورد و رئیس جمهور شد. حال اینکه اگر این مخلوق را با 63 درصد تخفیف در یکی از مغازه های بنی اسرائیل حراج کنند آیا کسی او را می خرد؟

الف: اگر خواهان زیر و زبر کردن مملکتی با جمعیتی هفتاد میلیونی است, آری

ب: اگر خواهان افزایش 63 درصدی دروغهای جهان است, آری

ج: اگر آدم عاقل و بالغی باشد, خیر

د: مگر اینکه پاک ساندیس خورده باشد

از غطیب بن زید پسر عموی مل گیبسون تفسیر این سوره شریفه بجاست که می فرمایند:

ا.ن فی نیویورک(1) با گهرهای فراوان(2) الهم عجل لولیک الفرج کنان(3) صندلی ها پناه بردند به بان کی مون(4) همی گفتند تقصیر ما چیست که نیستیم انسان(5) تا با دوپا فرار کنیم شتابان(6) بهنگام سخنرانی این دیوانه آرادان

تفسیر: آرادان را مموتی بود که از همان دوران کودکی وقتی بشقاب بدست دم در خانه اصحاب نذور* برای هفتمین بار سبز می شد و با تقلب دوباره آش و شله زرد می خواست و با درکونی صاحب نذر مواجه می شد, می رفت و بعد دوباره با هفتاد نفر گشنه تر از خودش بر می گشت تا نذورات طلب کند. همین اقتدار سبب شد تا بعدها وقتیکه خداوند یک لحظه از ایشان و آقایش غفلت کرده و روی خود به فرشته ها برگرداند و همین مموتی رئیس جمهور شد, مرد و مردانه بعنوان تنها رئیس جمهوری که ویزایش با اما و اگر و از اینجا پاتو دومتر جلوتر بزاری دستگیرت میکنیم و اینا صادر می شد روبروی آمریکا بایستد و وقتی ویزای 300 نفر از بچه محله های او را رد می کردند با اقتدار تمام اینبار درخواست ویزای 600 نفر از همراهانش را به سفارت سوئیس در تهران که کار سفارت آمریکا را انجام می داد تقدیم کند.

در آیه دوم که اتفاقا تنها آیه ای است که بجای پرسش گری موسی اینبار خداوند از موسی می پرسد: هان ای موسی آیا این اولین باری است که ایران از هواپیمای مسافر بری استفاده می کند؟ و موسی پاسخ می دهد: وا الاها, تا آنجا که می دانم از عهد رضا شاه تا به اینوار ایران فرودگاه و هواپیمای مسافربری داشته است. و آنجاست که خداوند این سئوال فلسفی را مطرح می کند: پس چرا مموتی هواپیما را با قطار اشتباهی گرفته است؟

تفسیر آیه شریفه سوم این است که خداوند با موسی و ابراهیم و عیسی یک میتینگ مشترک گذاشته و به آنها می فرماید: ما قوم لوط و قوم مموت و ابی لهب و اینها را همینجوری الکی برای شما نازل نکردیم تا برای ملت داستان سرائی کنید, اینها برای عبرت شماست تا خدای ناکرده صحنه سیرک را با صحنه اقتدار اشتباه نکنید. و همانجا خداوند ادامه می دهد: و مموتی از بوئینگ نازل شد, خودمان هم نفهمیدیم برای چه کسی دست تکان می داد چون ما جز بادیگاردهائیکه با دیدن مموتی به زندگی امیدوار شدند که اگر این می تواند رئیس جمهور شود پس من هم می توانم برای خودم کاره ای بشوم.. کسی را ندیدیم. و زنانی نازل شدند با چادر جملگی تیپ فاطی رجبی به تعدادی نامعلوم و بیشمار. و تو چه دانی که چیست این چادر؟ ولک خیمه سیاه متحرکی است اندر نیویورک.

آیه های بعدی که خود گواهی بر مدرن بودن این صحیفه شریفه است به جنبش مسالمت آمیز صندلی های نیویورک اشاره می کند. همانطور که می دانید از دهه شصت به اینور کلیه انواع تبعیض های سیاسی اجتماعی بر علیه سیاهپوستان و زنان و گی ها در آمریکا زدوده شد. تنها قشری که کماکان تحت شدید ترین انواع تبعیض در نیویورک است همین صندلی های ستمدیده هستند. آنها هستند که بهنگام فرار انسانها از صحن علنی سازمان ملل بعلت نداشتن دو پای متحرک (آنچه که انسانها دارند) می بایست که در صحن باقی مانده و زیر شکنجه سخنرانی مموتی قرار بگیرند. باشد که این قشر ستمدیده نیز همانند دیگر اقشار تحت ظلم و تبعیض به حقوق و مطالبات خود دست یابد
.
*نذور= جمع نذر, آنچه که مموتی را از خانه خود به خانه همسایه و سپس به نیویورک می کشاند

کیفرخواست قاضی مرتضوی علیه میرحسین موسوی !!!!!


ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی

بدین وسیله موارد اتهامی میرحسین موسوی تقدیم می گردد:

اتهام اول:با عنایت به اینکه پیشوند نام متهم"میر" است و میر نام ایستگاه فضایی روسیه در فضا بوده, بنابراین متهم یک کمونیست بلشویک است.

اتهام دوم:از انجا که نام متهم"حسین"و مشابه با نام کوچک رییس جمهور استکبار جهانی امریکاست بنابراین متهم یک لیبرال لائیک و وابسته به سازمان سیا است.

اتهام سوم:با توجه به اینکه نام خانوادگی متهم "موسوی"و موسی هم پیامبر قوم یهود است بنابراین متهم یک یهودی صهیونیست می باشد

بر اساس شواهد متقن و غیر قابل انکار فوق ,اینجانب قاضی مرتضوی جانشین خلف پزشک احمدی. از ریاست دادگاه انقلاب اسلامی تقاضای اشد مجازات را برای متهم میرحسین موسوی به شرح زیر دارم:

ابتدا نامبرده به اعدام وسپس به حبس ابد و در اخرین مرحله به بیست و چهار میلیون ضربه شلاق محکوم شود.!

الحکم النا....

قاضی مرتضوی(قاضی شارح) قاضی القضات باشتین

روایت متفاوت عراق از زمان شروع جنگ با ایران



روایتی که حکومت صدام از آغاز جنگ ایران و عراق ارائه می داد کاملا متفاوت از روایت ایرانی آن است.
حکومت بعثی عراق در دوره صدام حسین، زمان شروع جنگ ایران و عراق را چهارم سپتامبر ۱۹۸۰برابر با سیزدهم شهریور 1359 می دانست. بنابر ادعای مقامات وقت عراق در این روز نیروهای ایرانی دو شهر مرزی بدره و زرباطیه را بمباران کردند.
ایران شروع رسمی جنگ را چند روز بعد یعنی بیست و دوم سپتامبر برابر با سی یکم شهریور و همزمان با حمله گسترده نیروهای عراقی به ایران می داند.
همچنین حکومت ایران، عراق را مسبب آغاز جنگ می داند، در حالی که حکومت سابق عراق ایران را آتش افروز جنگ معرفی می کرد.
عبدالجبار محسن، سخنگوی پیشین فرماندهی کل قوا در عراق در این باره می گوید ایران با حمایت از عملیات تخریبی و ترور در عراق و بمباران شهر های مرزی توسط توپخانه سنگین و هواپیما ما را ناگزیر از جنگیدن کرده بود.
رهبران حکومت سابق عراق می گویند که ما از همان ابتدای انقلاب ایران با دشمنی دولت جدید ایران و دخالت آشکار این دولت در امور داخلی خود مواجه شدیم.
ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران  می گوید صدام حسین در ابتدای انقلاب آقا موسی نوه حاج ابوالحسن اصفهانی از علمای طراز اول شیعه را برای دیدار با آیت الله خمینی به ایران فرستاد.
به گفته آقای بنی صدر، آقا موسی پیام صدام را که حاکی از آمادگی عراق برای همکاری با حکومت اسلامی در ایران بود به آیت الله خمینی رساند، ولی پاسخ آیت الله منفی بود.

عراقی ها در مورد دخالت در امور عراق به گفته های مشهور آیت الله خمینی رهبر ایران در زمینه لزوم برکناری صدام توسط مردم عراق اشاره می کنند.

عبدالجبار محسن که به طور مستقیم با صدام حسین در ارتباط بوده است در این زمینه می گوید رهبر ایران آشکارا از مردم عراق می خواست تا به روی پشت بام ها بروند، شعار الله اکبر سردهند و نظام عراق را ساقط کنند.
در آن دوره اصطلاح «صدور انقلاب اسلامی» در ایران رایج بود که موجبات نگرانی دولت عراق را به وجود آورد.
عراقی ها همچنین به حضور نیرو های معارض عراقی همانند حزب الدعوه اسلامی در ایران به عنوان دلیل دیگری از دخالت ایران در امور عراق اشاره می کنند
حزب الدعوه به گفته رهبران خود در زمانی که در ایران حضور داشت و توسط دولت جدید ایران حمایت می شد دست به ترور ناموفق طارق عزیز معاون وقت نخست وزیرعراق زده است.
در کنار همه این دلایل که دولت پیشین عراق برای ناگزیر بودن جنگ ارائه می داد، بمباران شهر های مرزی عراق با توپخانه و هواپیما نیز از دلایل حمله گسترده عراق در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ به ایران قلمداد شده است.
با این همه عبدالجبار محسن، در این زمینه می گوید ایران شهر های مندلی، خانقین و نفتخانه عراق را در چند مورد بمباران کرد.
او می گوید از مدت ها قبل نیروهای ایرانی به پاسگاه های مرزی ما تعرض می کردند اما در ماه آوریل ۱۹۸۰ ایران شهر های عراق را با سلاح سنگین مورد هجوم قرار داد.
با وجود این رهبران جمهوری اسلامی چنین اتهامی را ادعایی بی اساس دانسته و آن را زمینه سازی برای حمله به ایران خوانده اند. بعدها با استناد به رای شورای امنیت سازمان ملل متحد به درستی مدعای خود که عراق متجاوز و آغازگر جنگ بوده است، پای فشردند.
عبدالجبار محسن می گوید که بسیاری از شهر های بزرگ عراقی در فاصله کمی از مرز ایران قرار داشتند به همین دلیل هدف قرار دادن آن توسط ایران کار دشواری نبود.
همچنین منطقه ای آسیب پذیر از دیدگاه نظامی در عراق بین جاده استراتژیک بغداد- بصره وجود دارد که به مرز ایران نزدیک است.
این منطقه زمینی مسطح و بدون پستی و بلندی عمده است و ماشین آلات زرهی به راحتی توانایی رسیدن به این جاده را دارند.
سخنگوی سابق فرماندهی کل قوا در عراق می گوید از این جهت عراق بسیار آسیب پذیر بود و با توجه به دخالت ها و تحرکات ایرانی ها ما مجبور شدیم که حمله گسترده خود را از سپتامبر آغاز کنیم.
دولت پیشین عراق هر ساله در چهارم سپتامبر (سیزدهم شهریور) جشن هایی را در سالگرد آنچه آغاز جنگ می دانست برگزار می کرد. مانورهای نظامی ارتش عراق از جمله برنامه های این روز بود.
با سقوط صدام حسین و حکومت او در سالگرد آغاز جنگ عراق با ایران دیگر چنین مراسمی برگزار نمی شود.

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

- آرژانتین خواستار برگزاری محاکمه متهمان پرونده بمب‌گذاری در مرکز یهودیان در سال ۱۹۹۴ در بوئنوس‌آیرس شد
 

کریستینا فرناندز رئیس جمهور آرژانتین در مجمع عمومی سازمان ملل متحد خواهان پیگیری پرونده متهمان بمبگذاری در مرکز فرهنگی یهودیان(آمیا) در بوئنوس آیرس شد.

دستگاه قضایی ‌آرژانتین رهبران ایران را به عنوان آمرین  کشتار مرکز یهودیان (آمیا) معرفی کرد و برای برخی از مسئولان ایرانی دستور جلبی صادر و به اینترپل (پلیس بین‌المللی) ارسال کرد.

علی فلاحیان وزیر اطلاعات وقت ایران، احمد وحیدی وزیر دفاع کنونی و فرمانده وقت سپاه قدس، علی اکبر ولایتی وزیر خارجه وقت، و شماری دیپلمات به عنوان طراحان و آمرین بمبگذاری معرفی شدند.
 
در پی انفجار بمب در مرکز فرهنگی یهودیان در پایتخت آرژانتین در سال ۱۹۹۴ دست‌کم ۸۵ نفر کشته و حدود ۲۵۰ نفر زخمی شدند.

اینترپل به جز دستور جلب علی فلاحیان، برای محسن رضایی و احمد وحیدی نیز دستور بازداشتی در ۱۸۶ کشور عضو صادر کرده است.

مجید دری از اوین: آقای احمدی نژاد، خبر بدی برایت دارم


کلمه :مجید دری ،فعال دانشجویی که هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد به شش سال حبس قطعی محکوم شده است. حبسی که قرار است مجید پنج سال از آن ر ا در تبعد بگذراند . تبعید در زندان ایذه .
این دانشجوی دربند در سال ۸۶ و در اعتراض به سوء مدیریت و فضای امنیتی دانشگاه علامه ابتدا چندین ترم از تحصیل تعلیق و سپس نیز از ادامه تحصیل محروم شد.وی در سال ۸۷ و با همراهی سایر دانشجویان محروم ازتحصیل که به دانشجویان ستاره دار معروف شده اند ،شورای دفاع از حق تحصیل را تشکیل دادند .شورایی که با هدف بازپس گیری بدیهی ترین حق این دانشجویان یعنی حق تحصیل شکل گرفت .دانشجویانی که که به خاطر عقیده شان از حق تحصیل محروم شده بودند. اعضای این شورا در دوران فعالیت شان مدام بر عدم وابستگی خود به گروه ها ، دسته ها و یا احزاب داخلی و خارجی تاکید می کردند.
در جریان مناظره کاندیداهای ریاست جمهوری و پس ازآنکه رئیس جمهوری وقت، محمود احمدی نژاد وجود دانشجویان ستاره دار را انکار کرد و گفت که چنین دانشجویانی وجود خارجی ندارند، مجید دری نیز به همراه سایر اعضای شورا در تجمع های اعتراض آمیزی که به منظور آگاهی افکار عمومی برگزار شد شرکت کرد تا نشان دهد که این دانشجویان وجود خارجی دارند . دانشجویانی که بیهوده از حق تحصیل محروم شده اند .این تجمع های اعتراضی در روزهای قبل از برگزاری انتخابات در مقابل وزارت علوم و صدا و سیما برگزار شد .
مجید دری اما پس از شرکت در این تجمع ها در روز ۲۲ خرداد ماه به محل کار خود درشهر بوشهر بازگشت. وی چند روزی بیشتر در بوشهر نماند تا اینکه سر انجام در روز ۱۸ تیر ماه ۸۸ در حالی که در منزل خواهر خود درشهر قزوین به سر می برد دستگیر شد .
مجید دری به مناسبت اول مهرماه ،روز بازگشایی دانشگاهها نامه ای را خطاب به محمود احمدی نژاد نوشته و به وی گفته است «خبر بدی برایت دارم ، مهر رسید!»
به گزارش کلمه، متن کامل نامه مجید دری که از زندان اوین به بیرون ارسال شده ، به این شرح است :
آقای احمدی نژاد!
سلام.
خبر بدی برایت دارم.خبری که هر سال تکرار می شود،اما کهنه نمی شود.خبری که سالیان سال تکرار شده و می شود و تن دیکتاتورها و مستبدین را لرزانده است.کوتاه است اما پر طمطراق: “مهر آمد”.باری مهر آمد و دانشگاهها باز شدند و دانشجویان بازگشتند.با هر زحمتی نفسی سه ماهه کشیدی.اما تمام شد!مهر آمد.
آقای احمدی نژاد!
سال ۸۶ به یادت می آید که به دانشگاه تهران رفتی؟ حتی پلاکارد خوشامدگویی هم نصب نکردند که خبر پنهان بماند. تنها یک شب قبلش خبر آمدنت را دادی. آنهم به حراست دانشگاه تهران. یادم هست که دم تمام درهای دانشگاه ماموران حراست موج می زدند و مانع ورود دانشجویان می شدند. اما آمدیم! به هر لطایف الحیلی بود وارد شدیم. آمدی و رفتی.دم در سالن اجتماعات ماموران حراست ودانشجونماها نگهبانی می دادند و مانع ورود ما به مراسم خوشامدگویی! شما می شدند راستی. دیدار نمایشی چه لذتی دارد با مشتی دانشجو نما؟
آنجا بود که طمع چوب و چماق را چشیدیم. سال ۸۷ را چطور؟به یاد داری؟به دانشگاه علم و صنعت رفتی. استاد دانشگاه! دانشگاهی! پنجشنبه رفتی! سر و ته خیابان را بسته بودند و مانع ورود دانشجویان می شدند. حتی علم و صنعتی ها!و بار دیگر برای همانان حرف زدی و برایت دست زدند و گمان بردی که بازی را برده ای.اما سال تحصیلی چیز دیگری گفت.۸۸  را نمی دانم چه کردی. چون به جرم محارب بودن، به جرم دفاع از حق تحصیل – که دولت مهرورز نصیبمان کرده بود – در زندان بودم و فرصت شرفیابی نداشتم. اما می دانم چه تلخ بود برایت چون سالهای گذشته…

آقای احمدی نژاد!
از بدو ورودت به سمت ریاست جمهوری به کیاست دریافتی که دانشگاه دردسر است برایت و دست به کار شدی. روسای دانشگاهها را در راستای اهدافت گماردی که همانا سرکوب دانشجویان منتقد و معترض بود و پروژه پاکسازی دانشگاهها…
انجمنها را بستی، نشریه ها را به تعطیلی کشاندی و منتقدین را ستاره دار کردی و محروم و اخراج. کاری بود که بشود برای ساکت کردن دانشگاهها انجام بدهی و نکنی؟! البته همکاری وزارت علوم برای وابسته نشان دادن جریانهای دانشجویی اعم از تحکیم، ادوار و شورای دفاع از حق تحصیل به این و آن را نباید نادیده گرفت و حال بدنبال تحقق اهداف پاکسازی ات ما دانشجویان در زندانیم. از عبدالله مومنی بگیر تا میلاد اسدی و …بالغ بریک صدسال حبس هم اکنون برای دانشجویان رقم خورده است. از ۷ نفر اعضای شورای مرکزی “شورای دفاع از حق تحصیل” ۶ نفر آنان دستگیر شدند و سنگینترین احکام همراه با تبعید به آنان داده شد.
آیا هیچ می دانی هنگامی که تصمیم به تشکیل این شورا گرفتیم می دانستیم هرگز به دانشگاه باز نخواهیم گشت؟! اما ایستادیم تا دیگری چون ما به راحتی از حق غیرقابل انکارش محروم نشود.ایستادیم و حاضر نشدیم تعهد بدهیم که در مقابل ظلم سکوت کنیم. می دانستیم باز نخواهیم گشت،می دانستیم انکار می شویم،اما فریاد بر آوردیم تا نتوانی به راحتی و با طیب خاطر هر بلایی که دلت خواست بر سر دیگر دانشجویان بیاوری.ایستادیم تا آنگاه که انکار می کردی سند زنده ای باشیم از یک دروغ شرم آور.
آقای احمدی نژاد
در دوره اول ریاست جمهوری ات دست کم ۷۰ نفر را شناسایی کردیم که ستاره دار شده اند و آمار تعلیق ها آنقدر زیاد بود که مجال برای جمع آوری اسامی پیدا نکردیم اما با یک حساب سرانگشتی تنها در ۲ سال پایان دوره اول،سالهای تعلیق از تحصیل از مرز ۱۲۰ ترم هم گذشت.حاصل این تلاشها و پرده افکنی ها ۱۰ سال حبس در زندان ایذه برای ضیا نبوی ،شش سال حبس در همان زندان برای من ،شش سال حبس برای شیوا نظرآهاری، دو سال و ۴ ماه حبس برای مهدیه گلرو بود که هم اکنون در بند زنان است و ما نیز در بند ۳۵۰ محبوس…چرا که دانشجویان چون همیشه در برابر ناکارآمدیها و تعدیها ایستاده اند.بیشترین هزینه ها همیشه بر شانه های اینان که پشتوانه ای ندارند سنگینی می کند.اما هیچ گاه نه خم به ابرو آورده اند و نه زیر بار این فشارها کمر خم کرده اند.
آقای احمدی نژاد!
پیشنهادی برایت دارم که به عینه ببینی در اجرای پروژه ات چقدر موفق بوده ای. ۵ سال با تمام ابزارهای قدرت کوشیده ای که دانشگاه را ساکت کنی. تعداد زیادی از دانشجویان فعال یا در زندانند یا ستاره دار یا تعلیقی و محروم از تحصیل و اخراج شده. حال که دیگر باید خیالت آسوده باشد، پس قدم رنجه فرما و تنها یک روز قبل اعلام کن که می آیی. فقط یک روز قبل و نه بیشتر!
آقای احمدی نژاد!
در مناظره ات به دروغ گفتی که کسی را به جرم انتقاد از تحصیل محروم نکرده ای، که هیچ دانشجویی را ستاره دار نکرده ای. در مقابل میلیونها بیننده گفتی. عجیب نبود که خورشید را هم انکار کنی چه رسد به ما که ستاره دار بودیم. چگونه توانستی با چنین اعتماد به نفسی وجود انسانهایی را انکار کنی که پشت در صداو سیما با پلاکارد فریاد میزدند:ما ستاره داریم!
گمان می کنی با اینگونه رفتارها دانشجویان ساکت خواهند شد؟ باورت نمی شد که با تمامی این تدبیرها و تنبیه ها و تهدیدها، دانشگاه همچنان مکان ناامنی برایت تلقی شود که نتوانی با خیال راحت به آن پا بگذاری و ژست استاد دانشگاه را بخود بگیری؟
کدامیک از دانشگاهها را می خواهی ساکت کنی؟! تهران ؟ امیرکبیر ؟علامه ؟علم و صنعت ؟ دانشگاه اصفهان ؟ مشهد یا مازندران و تبریز و…یا دانشگاه آزاد را؟!
جنبش دانشجویی لقمه ا ی نیست که از گلوی هیچ دیکتاتوری پایین رفته باشد. طلایه دار انتقاد هیچگاه سلاح بر زمین نمی گذارد و در کنار دریای خروشان مردم علیه زور و استبداد و دیکتاتوری می ستیزد.


آقای احمدی نژاد!
در آخر یک پیشنهاد دیگر می کنم:نپذیر! پیشنهاد اولم را نپذیر که تلخ ترین روز زندگی ات رقم خواهد خورد.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان هزار باده ناخورده در رگ تاک است هنوز
مجید دری

دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه علامه و زندانی اوین

پیژامه پارتی لری کینگ

من واقعا به سهم خودم که نه، به سهم دوستانم هم نه، به سهم همه همکاران نویسنده و مطبوعاتی ام هم نه، بروید بالاتر، به سهم همه هموطنان خودم که در ایران زندگی می کنند، اگر کم است هموطنان ساکن خارج از ایران را هم حساب کنید، به سهم همه اینها از آقای احمدی نژاد تشکر می کنم. از او و هیات همراه و همسران اعضای هیات همراه و خلبان هیات همراه و مهمانداران هیات همراه و کلا همه و همه تشکر می کنم که این همه دستآورد را برای ما به دست آورد. واقعا اگر آقای احمدی نژاد نرفته بود نیویورک و این همه دستآورد به دست نمی آورد ما چکار می کردیم؟ در همین راستا دستآوردهای سفر نیویورک احمدی نژاد را به مردم ایران معرفی می کنم تا این ملت بی قابلیت نالایق بداند چه جواهری لای این چیز پنهان است، حداقل آن را بشویند و تمیز کنند که بعدا یک جایی قایمش کنیم. از نظر من مهم ترین دستآوردهای سفر نیویورک احمدی نژاد بشرح زیر بود:

اول، آزاد شدن کلیه زندانیان سیاسی ایران و کشف اینکه نه تنها هیچ کسی بخاطر مخالفت با انتخابات احمدی نژاد زندانی نیست، بلکه آنها حقوق شان را هم می گیرند و کار هم نمی کنند.

دوم، کشف کشورهای سوازیلند و سن وینسنت و ملاقات با رهبران کشورهای تازه مکشوفه مذکور و احتمال اینکه بزودی کشور سوازیلند و سن وینسنت جزو همسایگان ایران محسوب شوند، یا ما برویم همسایه آنها بشویم یا آنها بیایند(چه فرقی می کند، اول شما تشریف بیارید).

سوم، آزادی کلیه استادان دانشگاه و دانشجویان زندانی دانشگاههای ایران و اینکه معلوم شد کلیه خبرهای دستگیری دانشجویان و استادان زندانی مثل ملک زاده و لیلاز و بقیه دروغ است و چون احمدی نژاد سالها قبل استاد دانشگاه بوده، به همین دلیل یک سال قبل صدها دانشجو و استاد زندانی نشدند.

چهارم، مدیریت ظالمانه حاکم بر جهان تغییر کرد و قرار شد همانطور که در ایران مدیریت ظالمانه وجود ندارد، در جهان نیز مدیریت ظالمانه بکلی حذف شود، وگرنه همه شان را می فرستیم کهریزک با بطری.

پنجم، حضور همه جانبه خواهران چادر به سر هیات همراه که کلیه دندانها و برخی عینک های آنان در سازمان ملل حضور داشته و آنها به چشم خودشان دیدند که در سالهای قبل که شوهرشان به آنها می گفت دارم می رم نیویورک راست می گفت و به جمکران نرفته بود.

ششم، نفس حضور احمدی نژاد برای ششمین سال متوالی در نیویورک یک دستآورد بزرگ است، در طول تاریخ سازمان ملل سابقه ندارد که یک رئیس جمهور شش سال متوالی به نیویورک برود و هر سال برای صندلی های کمتری سخنرانی کند، تا حالا اوباما در طول شش سال گذشته اینقدر از واشنگتن به نیویورک سفر نکرده است.

هفتم، حل مشکلات ایران با کشورهای همسایه و اینکه یک بار برای همیشه معلوم شد ایران با عراق، کویت، عربستان سعودی، تاجیکستان، افغانستان، اردن، یمن و سایر کشورهای منطقه هیچ اختلافی ندارد و همه اختلافاتی هم که تا یک شب قبل از سفر احمدی نژاد وجود داشت، ویژژژژژی حل شد.

هشتم، یکی از دستآوردهای چشم پزشکی مهم سفر نیویورک این بود که چشم های احمدی نژاد و هیات همراه به پروژکتورهای سازمان ملل عادت کرد و فهمیدند که هاله نور دور سر او نیست و این کسانی که به احمدی نژاد خیره شده اند و تکان نمی خورند، روسای جمهور نیستند، بلکه صندلی آنهاست که قبلا روی آن رئیس جمهور نشسته بود.

نهم، حل مشکل بیکاری برای مجلس ایران، و این مهم که با توجه به اینکه کمیته حقیقت یاب عادل و مستقل که توسط حداد عادل و لاریجانی بطور مستقل انتخاب شده، می تواند برای تحقیق در مورد فاجعه یازده سپتامبر مشغول به کار شود و اصولا کشته شدن مردم نیویورک مهم تر از کشته شدن دانشجوهای ایرانی است.

دهم، بن لادن دروغگوست، این حقیقت بزرگی بود که احمدی نژاد در این سفر اثبات کرد که وقتی بن لادن رسما اعلام می کند که عملیات یازده سپتامبر را ما انجام دادیم و اسامی همه تروریست ها را به عنوان شهدای بزرگ اسلام می برد، دروغ می گوید و این سفر مشت محکمی بود به دهان بن لادن.

یازدهم، برای 2385 مین بار معلوم شد مردم اسرائیل چون در یک حکومت استبدادی زندگی می کنند، حق دارند با رفراندوم حکومت شان را انتخاب کنند، اما مردم ایران چون در یک حکومت کاملا آزاد زندگی می کنند، حق ندارند از رفراندوم استفاده کنند.

دوازدهم، به اعدام یک زن آمریکایی اعتراض کرد، طبیعتا حکومت آمریکا چون از قانون مجازات مرگ روراست و غیرانسانی دفاع می کند، آن زن را اعدام کرد، در عوض رئیس جمهور ایران که در همه موارد اعلام می کرد که قوه قضائیه مستقل است، در مورد سنگسار سکینه آشتیانی استقلال را کنار گذاشت و جلوی چشم دوربین اعلام کرد پرونده بکلی جعلی است و اصلا همچین چیزی وجود ندارد. آدم وقتی آبرو نداشته باشد، چه چیزی را ممکن است از دست بدهد؟

سیزدهم، ایرانیان به آزادی کامل رسیدند. او به خبرنگارانی که چشم شان به طاق چسبیده بود گفت در ایران از هر نظر آزادی وجود دارد. وی فراموش کرد که بگوید بروید از آمریکایی هایی که در اوین زندانی بودند بپرسید.

چهاردهم، یک رکورد جدید دروغگویی شکسته شد، تا سفر قبلی خبرنگار می پرسید چرا دانشجویان را زندانی می کنید؟ احمدی نژاد لبخندی می زد و می گفت هیچ دانشجوی ایرانی زندانی نیست، حالا خبرنگار آمریکایی می پرسد چرا مجید دری و ضیا نبوی و کوهیار گودرزی زندانی هستند؟ احمدی نژاد لبخندی می زند، دو تا بشکن کلفتی هم می زند، یک قر هم می دهد و می گوید اصلا چنین نامهایی در زندان نداریم و این چیزها دروغ است.

پانزدهم، یک دستآورد مهم دیگر نیویورک این بود که احمدی نژاد به سووالات خبرنگاران اسرائیلی جواب می داد، ولی با خبرنگاران ایرانی که آزادی کامل دارند، جواب نمی داد.

شانزدهم، فهمیدیم تمام حرفهایی که فرماندهان سپاه در مورد حمله به خانه کروبی و تحت محاصره بودن خانه موسوی زده بودند، دروغ بود و آنها آزادند هر کاری بکنند. ما را باش که خیال می کردیم اگر کروبی کتک خورده است، دروغ می گوید، حالا صدایش را هم شنیدیم لابد صدای یک چیز دیگری بوده است، نگو کلا این خبرها نیست و "رقبای انتخاباتی احمدی نژاد کاملا آزاد هستند."

هفدهم، یکی از مهم ترین دستآوردهای سفر ششم احمدی نژاد این بود که قبلا وقتی سخنرانی او به جاهای حساس می رسید، همه سالن را ترک می کردند بعد وقتی می رفتند بیرون سالن صندلی خالی نبود که بنشینند، امسال حاضران در سالن برای اینکه بیرون سالن صندلی خالی گیرشان بیاید همان اول کار سالن را ترک کردند.

هجدهم، دستآورد مهم دیگر امسال این بود که رئیس جمهور مشت محکمی به دهان رهبری زد و ثابت کرد واقعا در راس امور است، تا سال قبل آمریکایی ها می خواستند با ایران مذاکره کنند، ایران قبول نمی کرد، امسال احمدی نژاد دویست و هفتاد بار نذر نمایندگان بی اختیار مجلس اصرار کرد و التماس کرد که برخلاف نظر خامنه ای که گفته بود با آمریکا مذاکره نمی کنیم، با اوباما مذاکره کند، اما اوباما  رفت با بی بی سی مصاحبه کرد و گفت با هفتاد نفر مصاحبه و مکاتبه می کنم با تو یکی نه.

نوزدهم، مهم ترین دستآورد سالانه امسال مثل سالهای قبل مصاحبه احمدی نژاد با لری کینگ بود، وی که پیژامه همراه برده بود تا همانجا تا سال آینده در استودیوی عضو اصلی صهیونیزم بین المللی بخوابد، موفق شد باز هم سووال کننده اصلی بشود و با جواب های هوشمندانه اش، مردم جهان را وادار کند که بگویند "یعنی این رئیس جمهورشونه؟"

بیستم، مهم ترین و عالی ترین دستآورد امسال احمدی نژاد از نیویورک این بود که دیگر مثل هر سال موقع برگشتن به حیاط خلوت آمریکا نرفت و توی همان حیاط جلویی کارش را کرد.